فرشته های خانه ما ویانا و لیانا و هیرمان

خدایا شکر برای همه چی

اصلا فکر نمی کردم هیرمان پسرکم این همه شیرین باشه مامانی زیاد پسر دوست نداشت اصلا یه بارداری سوم فکر نمی کردم ولی الان سه ماه از وجود بدنیا آمدن هیرمان میگذره با وجود تمام سختی ها و دو تا بچه کوچک لذت خیلی خیلی شیرین موقعی که پسرم با چشم های نازش به صورتم نگاه میکنه که باهاش حرف بزنم و اون برای مامان میخنده و موقع شیر خوردن لوس میشه برای مامان تمام غم های دنیا از یادم میرود  کارهای هیرمان توی سه ماهگی. خنده. بلند کردن سر از روی بالش.  عشق حمام و آب بازی. فوق العاده گرمایی از لباس آستین بلند و کلاه خیلی بدش میاد. نگاه کردن به تلویزیون و گوشی مامان که براش آهنگ بچه گانه میزارم
18 مهر 1402
1